مامان و نی نی ها

بعد از عید

  دوباره سلام خوب تا الان از اتفاقاتی که قبل از حاملگی من اتفاق افتاده براتون نوشتم الان میخوام از بعد عید براتون بگم جونم براتون بگه عید اومد و من با هر ترس ودلهری بود رفتم مسافرت چون شوهرم (احمد جونم) خیلی دوست داشت عید را کنار فامیلهاش باشه منم خودم و به خدا سپردم و رفتیم خوب خدا را شکر چیزی نشد. خوب بعد عید که اومدم اولین کاری که کردم یه نوبت گرفتم و تا برم دکتر خیلی میترسیدم چون قبل عید یه سونوگرافی دادم هیچی از بچه دیده نشد مترسید حاملگی خارج از رحم باشه خلاصه بعد کلی اب خوردن و راه رفتن نوبتم شد همینجوری بین زمین و اسمون بودم تا دکتر سونوگرافی منو شروع کرد باورتون نمیشه اولین سوالش این بود چه دارویی خوردی داروهام گفتم و ...
28 فروردين 1391

سومین سالگرد ازدواج مامان و بابا

  سلام دیروز سومین سالگرد ازدواجون بود ولی بابایی خیلی ناراحت بود چون من دیروز هرچی میخوردم فقط بالا میاوردم حالم بد بود و مثل سالهای پیش نتونستیم جشن بگیریم و من خیلی ناراحت بودم. بابایی جون برام یه هدیه خریده بود من خیلی خوشحال شدم به نظرتون چی بود؟؟؟ بابایی جونی برام یه انگشتر بلریان با نگین برجسته برام خریده بود من خیلی خوشحال شدم و بابایی جونی یه بوس کردم واش تشکرکردم. اما خیلی خیلی زود تموم شد چون حال من بد شد.بابایی دیگه مونده برای من چی بخره هرچی می خره من بدم میاد و بالا میارم هیچی دوست ندارم. بابایی این روزها خیلی اذیت میشه همه کارهای خونه را بابا میکنه از ظرف شستن و لباس اتو کردن و شستن بگیر تا غذا درست کردن ...
28 فروردين 1391

افتتاحیه

سلام من هفت هفته و 5 روز که مامان شدم فعلا سونوگرافی گفته دو قلو داری .... اگه اشتباه نکرده باشه انشاله قراره خاطرات دوران بارداری رو تو این وبلاگ واسه شما عزیزان بنویسم     ...
19 فروردين 1391
1